حزب وحدت نوین؛ آیا دالر هزاره ها را متحد خواهد کرد؟

این روزها و پس از کشمکش های طولانیِ سیاسی در جامعه‌ی هزاره برسر تصاحب جایگاه رهبری سیاسی این قوم و در اوج رکود بازار رهبران سیاسی چند دهه‌ی گذشته، “حزب وحدت نوین” به عنوان یک جریان سیاسی هزارگی، توسط عباس ابراهیم زاده مشهور به عباس دالر نماینده مردم بلخ در پارلمان و تاجر خودساخته این ولایت پا به عرصه فعالیت های سیاسی گذاشته است. در ترکیب هیات رهبری این حزب گمان می رود که چهره‌های مطرح احزاب چندگانه‌ی وحدت، حضور ندارند و تلاش های آقای  ابراهیم زاده برای خریداری برخی چهره ها نیز نتیجه نداده است.

حزب وحدت اسلامی که در اوج کشمش های سیاسی و نظامی افغانستان در ولایت بامیان متولد شد، به‌عنوان تنها آدرس سیاسی نیرومند هزاره‌ها با رهبری عبدالعلی مزاری فقید، نقطه اوج حضور این قوم پس از سالها محرومیت و نادیده گرفته شدن، در صحنه سیاست و جنگ افغانستان به شمار می رفت. جسارت و نبوغ مزاری در سمت و سو دهی به نیروهای مختلف جامعه و شرایط خاص آن زمان، باعث شده بود تا هزاره‌ها پس از چندین دهه سکوت، تحملِ تبعیض و فرار از کشور، دوباره بر محور این حزب جمع شوند و آن را بعنوان یک آدرس استوار و با اعتبار با تمام وجود شان در صحنه مطرح سازند.

حضور سه ساله این حزب در غرب کابل و جنگ های سنگینی که براین حزب تحمیل شد به عنوان بخشی از تاریخ مردم هزاره همواره مورد احترام بوده است و اما، با شکست مقاومت هزاره‌ها در غرب کابل و حذف مزاری توسط طالبان، میراث داران این جریان نیرومند سیاسی به زودی، این حزب را به ورطه سقوط کشانیدند و کریم خلیلی، محمد محقق، محمد اکبری و مرحوم عرفانی، هرکدام از اعتبار این حزب برای خود شاخه ای ایجاد کردند.

این احزاب در بیست سال گذشته، نتوانستند که براساس یک استراتژی سیاسی دراز مدت، دست از مخالفت و توطیه برضد هم بردارند و نتیجه این لجاجت ها و خودسری ها این شد که کلیت مردم هزاره در آیینه قدرت سیاسی، به شدت بار محرومیت گذشته را دوباره حس کنند و شکل گیری جنبش های اعتراضی و گاها ضد رهبران سنتی، برآورد همین اختلافات بود که آن هم به سرانجامی نرسید؛ گویا سرنوشت سیاسی هزاره ها براین گره خورده است که تمام توان و تلاش خود را برای حذف و نابودی همدیگر به کار گیرند و از نگاه کردن به یک افق دورتر، هراس داشته باشند.

با ختم دوره کار کریم خلیلی در معاونیت دوم ریاست جمهوری و روی کارآمدن حکومت اشرف غنی، معاونیت دوم ریاست جمهوری پس از مدت ها رایزنی به سرور دانش رسید. آقای دانش که با برنامه ریزی کریم خلیلی و اعتماد او، توانست با اعتبار ترین سنگر دفاع از هویت و حق هزاره ها در قدرت را به دست بیاورد شاید هرگز باور نمی کرد که به نقطه ای رسیده است که هم می تواند جامعه اش را از رکود سیاسی عبور دهد و هم با محافظه کاری ها و سکوت هایش، آن را با ریزش های تازه ای مواجه سازد. کارنامه سیاسی سروردانش بعنوان معاون دوم رییس جمهوری، باعث شد تا حزب وحدتی که کریم خلیلی برای آن اعتبار سیاسی نیم بندی ساخته بود دوباره با انشعاب مواجه شود و سرور دانش، مهره درشت حکومتی آن، علم مخالفت با رهبری حزب را بلند کند.

همزمان با آن، کریم خلیلی که از او، بعنوان یکی از آرام ترین و هوشیارترین سیاست مداران حاضر در حلقه قدرت یاد می شود، مهره‌ی تازه ای را وارد بازی های درون حزبی کرد.عباس ابراهیم زاده، تاجر خودساخته ای که حالا هم در پارلمان کشور حضور داشت و هم سرمایه زیادی در شمال کشور برای خود جمع کرده؛ بعنوان معاون حزب مطرح شد و یک هیات بلند پایه حزبی نیز برای دادن مشروعیت به این چهره تازه وارد شده به حزب وحدت، به مزار رفت.

نگرانی عمده خلیلی و ابراهیم زاده در آن مرحله، حضور سنتی محمد محقق در شمال بود که نمی خواست و نمی خواهد رقیب تازه ای در برابرش قرار بگیرد و علی رغم همه کش و قوس های سیاسی که او داشته،  هنوزهم به عنوان یکی از چهره های درشت سیاسی هزاره ها، مطرح است. بهمین دلیل تلاش های زیادی صورت گرفت که از آدرس حزب وحدت، برای عباس ابراهیم زاده، مشروعیت سیاسی و مردمی ایجاد شود.

تا اینجای کار، آقای خلیلی خوشحال بود که جای سروردانش را با یک مهره وزن دار و سرمایه دار، پرکرده است و می تواند او را به راحتی منزوی کرده و به عنوان یک مامور گوش به فرمان غنی، هروقت دلش خواست به سرش بزند و خاموشش سازد. خوشی حضور عباس ابراهیم زاده در چوکات حزب وحدت به رهبری خلیلی، دوام زیادی نداشت و او، در یک چرخش سریع، با سرور دانش یکجای شد و از تیم سیاسی دولت ساز که رقیب تیم سیاسی کریم خلیلی بود، حمایت کرد و همزمان عنوان معاونیت حزب را نیز باخود مدتی در مزار شریف یدک می کشید.

در کنار اینکه سرور دانش، عباس ابراهیم زاده را از خلیلی دور ساخت، شمار زیادی از نزدیکان رهبر پیشین اش را نیز با خود همراه ساخت و با ایجاد پست های مشاوریت در صدارت، به گفته منتقدانش، یک کندک قومی یک دست از مشاورانی که تمام عرصه کارشان را فیس بوک تشکیل می داد ایجاد کرد تا هر لحظه ای که او بخواهد با فحاشی و انتقادات تند، خلیلی را بیازارند.

با شدت گرفتن انتقادات از تیم تازه تشکیل یافته توسط سرور دانش، زمزمه‌هایی به گوش رسید که گویا، او تصمیم دارد تا یا خلیلی را از رهبری حزب وحدت خلع و سند این حزب را به نام خود بزند یا  اینکه حزب تازه ای بنام “حزب وحدت نوین” را ایجاد کند و با استفاده از دالرهای عباس ابراهیم زاده، عرصه را بر سایر رقبای خود تنگ سازد. تصور این بود و هست که در پس پرده تشکیل حزب تازه ایجاد شده، سرور دانش قرار دارد.

با این تفاسیر، اکنون عباس ابراهیم زاده خود را موسسس، بنیانگذار ودبیرکل حزب وحدت نوین، می خواند و ازهمین آدرس در تلاش است تا برای خود جایگاه، اعتبار و امتیازات سیاسی را کسب کند که شاید دیگران برای به دست آوردنش سال ها زحمت کشیدند اما او، یک شبه می خواهد به آن دسترسی پیداکند. مبارزه سیاسی عباس ابراهیم زاده تنها به حضورش در پارلمان از آدرس مردم بلخ خلاصه می شود؛ پیش از آن، او عضو برجسته حزب وحدت نبوده و در 20سال گذشته نیز، جایگاهی در میان سیاسیون مطرح هزاره نداشته است. او تاکنون مانیفیست حزبی خودش برای اینکه نشان بدهد برای وحدت هزاره ها با شیوه های نوین کار می‌کند نیز ارایه نکرده است.

عمده ترین فعالیت های او، دید و بازدیدهای مردمی و توزیع پول به گروه های مختلف است تا از او تعریف کنند و حمایت شان را از حزب تازه تاسیس شده اعلام کنند. ابراهیم زاده جدای از اینکه در تجارت موفق شده است در سیاست، سالهاست که زور خود را می زند اما دست آوردی عملی نداشته است. او علاوه بر ایجاد یک روند سیاسی، رسانه ای نیز ساخته است که شهرتش از کوچه های مزار شریف بیشتر نرفته است.

آن‌چه که بیشتر، دورنمای نه چندان خوب آدرس تازه ایجاد شده را به نمایش می گذارد، زمان تاسیس آن است. همزمانی این تاسیس با اوجِ بحران سیاسی کشور و در زمانی که سایر احزاب سیاسی نیز با ترفندهایی پیدا و پنهان از سوی ارگ ریاست جمهور، با انشعابات داخلی روبرو شده اند، نشان می دهد که این حرکت بیشتر یک پروژه کوتاه مدت برای تضعیف رهبران سنتی هزاره ها است که توسط عباس ابراهیم زاده و با دالرهای حکومتی، کلید خورده است.

بدون شک آنچه که به سرور دانش بر می گردد، او، تاکنون نشان نداده است که عزم جدیِ برای حضور در میان هزاره ها آن هم بعنوان یک رهبر، دارد. او اگرچه در حلقه اول قدرت قرار دارد اما هرگز نتوانسته است با کشور یا کشورهایی رابطه استراتژیک برقرار کند و حتی در میان سیاسیون داخلی نیز، آقای دانش با هیچ پیوندی قابل تامل، ایجاد نکرده است.

معاونیت دومی که آقای دانش مسوولیت آن را بردوش دارد به باور بسیاری ها، عصاره حضور افرادی از یک ولسوالی مشخص ولایت دایکندی است و در بهترین تصور، می توان گفت که این نهاد، آیینه دویا سه ولایت مرکزی کشور به شمار می رود و صلاحیت اجرایی آن، بسیار کمتر از آن چیزی است که از دانش بعنوان آدرس سیاسی هزاره ها در قدرت، انتظار می رود.

اگر دانش در پس تشکیل حزب وحدت نوین باشد، بدون شک، او توان مدیریت عباس ابراهیم زاده را ندارد و به زودی، ناگزیر خواهد بود تا از آن نیز انشعاب و حزب تازه ای را ایجاد کند و اما اگر حزب وحدت نوین، توسط عباس ابراهیم زاده تشکیل شده باشد، باید منتظر ماند که این تاجر مزاری، واقعا می خواهد دالرهایش را برای یکجای شدن هزاره ها مصرف کند یا اینکه نه، هدف او تنها محافظت از ثروت و دارایی اش است و می خواهد مدتی از آدرس هزاره ها به پوگ گری سیاسی اش ادامه دهد.

روزگار سیاسی هزاره ها در کشوری که فساد و مافیاگری، حرف اول و آخر را می زند به شدت خراب است و باورمندی مردم به توان سیاسی رهبران کنونی تقریبا از بین رفته است. بازی‌گران جوان تر و تازه به میدان آمده نیز در چند سال گذشته نشان داده اند که ظرفیت رشد و حضور در یک دایره کلان تر را ندارند و در بهترین حالت می توان تصور کرد که آنان می توانند معامله گران خوبی برای تخریب کلیت یک جامعه به شمار آیند. انتخابات های ریاست جمهوری گذشته به خوبی این حقیقت را آَشکار ساخته است.

حزب وحدت نوین، ادامه همین روزمره‌گی های سیاسی است که نه دورنمای روشنی از آن متصور است و نه توانسته است امید تازه ای به جان یک ملت افسرده و نا امید، بدمد. تکرار بازی های آزموده شده قبلی، نه تنها می تواند گرهی از مشکلات موجود باز کند که باعث سرخوردگی بیشتر جوانان و کسانی خواهد شد که در برزخی از ناامیدی، بیکاری و دیده نشدن، رنج می برند.

نویسنده: سلطان حیدری