گفتوگو با استاد فیضالله البرز
فیضالله البرز مرد 70 سالهای است که در تحولات سیاسی افغانستان در گذشته نقش مهمی داشته و اکنون نیز علاقهی زیادی به سیاست دارد و همواره پیرامون مسایل کلان سیاسی کشور ابراز نظر میکند.
او در ولسوالی اندخوی ولایت فاریاب زاده شده و آموزشهای دورهی متوسطهی مکتب را نیز در همان ولسوالی فراگرفته است. سپس در سال 1345 خورشیدی وارد دارالمعلمین اساسی و عالی بلخ شد. در آن زمان که تازه جنبش روشنفکری و جریانهای سیاسی مانند جریان دموکراتیک خلق افغانستان و دیگر احزابی که به وجود آمده بود، آقای البرز نیز به سیاست روی آورد. وی زمانی که صنف دهم مکتب بود، که به جریان دمکراتیک خلق و پرچم شامل شد. وی به دلیل علاقهمندی بیش از حدی در حوزهی سیاست داشته بوده، با چند همصنفی خود از دارالمعلمین اساسی اخراج میشود. بعدها وی مدتی به عنوان آموزگار در لیسههای گرزیوان و ابومسلم خراسانی در ولایت فاریاب نیز ایفای میکند. او مدتی بعدتر از کودتای هفت ثور به عنوان شاروال در ولسوالی اندخوی فاریاب تعیین شد.
وی در سال 1359 والی فاریاب تعیین میشود و نزدیک به دو سال این ولایت را رهبری میکند و بعد از آن نیز با آمدن تحولات در کشور، او به عنوان کسی که تجربیات و اندوختههای سیاسی زیادی داشت، در سمتهای مختلف دولتی کار میکند.
البرز با دوستان و همفکرانش تمامی تلاشهایشان را برای مبارزات دموکراتیک و فعالیتهای روشنگرانه در جامعه انجام میداده و به این باور بودند که مبارزات دموکراتیک و داشتن یک جامعه دموکراتیک یک نیاز است و بدون روشنگری و بسیج مردم ممکن نیست.
به همین دلیل گفتوگویی را در مورد ماهیت طبقاتی جنگ افغانستان با آقای البرز انجام داده ایم که خدمت شما خوانندگان گرامی پیشکش میشود.
جناب استاد البرز تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشته و حاضر به گفتوگو شدید.
تشکر از شما هم.
سوال اول: آقای البرز شما چند وقت پیش در بیانیهای در یکی از نشستهای بزرگ سیاسی که در کابل برگزار شده بود، به موضوعات مهمی اشاره کردید، از جمله اینکه زمینههای درون اجتماعی جنگ در افغانستان وجود دارد، مثلاً چه زمینههایی؟
بسیار تشکر از شما. در او جلسهی کلان وقت کافی نبود که موضوعات توضیح داده میشد. منظورم از زمینههای درون- اجتماعی جنگ، همانا ساختار اقتصادی جامعه است. ما جامعهای داریم که در اینجا تولید و توزیع نعمات مادی است که بین انسانها روابط مادی ایجاد کرده است. این روابط از یک طرف سبب رشد و پیشرفت نیروهای تولیدی میشود و زمانی نیز این مناسبات مادی مانع رشد تولید میشود. در نتیجهی این تضادها جامعه دچار انقطاب میشود. تضادهای اقتصادی- اجتماعی به وجود میآید که باالاجبار در حیات سیاسی جامعه انعکاس مییابد. بدون درک سالم از ساختار مادی جامعه و مناسباتی که بین افراد جامعه و نیروهای اجتماعی وجود دارد، درک صحیح از آن نداشته باشیم، ما این حوادث و پدیدههای سیاسی را به صورت درست و منطقی تعریف کرده نمیتوانیم. سالهاست که دربارهی جنگ افغانستان گپ میزنند، گفته میشود که ایران، پاکستان، شوروی بوده؛ ولی امروز امریکا را زیاد متهم میسازند. تمام اتفاقاتی که در کشور ما به وجود میآید، عاملش این کشورها را میدانند. اما هیچ کسی که در روستاهای افغانستان زراعت چه رقم پیش میرود، دهاقین ما چه مشکل دارند، مالکین زمین با دهاقین چگونه پیشآمد میکنند، وسایل تولید آیا به نیاز تولید زراعتی کافی است یا نه، مسئلهی آب چگونه است و در آن جا استفاده از زمین و آب به نفع کدام یکی از طبقات است؟ راجع به اینها هیچ کسی صحبت نمیکند.
منظورم این بود که برخورد ما با تاریخ مادی نیست. دید مادی به تاریخ یعنی جامعه را در ساختار مادیاش مطالعه کردن است. البته آسان هم نیست. تا ما خود صاحب یک جامعه شناسی درست نباشیم و تحقیق نکنیم و مستقیماً با خود زندگی ارتباط برقرار نکنیم، این مسائل با فالبینی از طریق کتاب فال حافظ ممکن نیست تا جامعه خود را درست توضیح و تشریح کنیم.
سوال دوم: شما در بخشی از بیانیهی خود اشاره به مناسبات ناعادلانهی قومی در کشور داشتید و همچنان گفتید که دشمنان مردم افغانستان در صدد کتمان ماهیت طبقاتی و ملی جنگ جاری در کشور استند، میشود بیشتر توضیح بدهید؟
البرز: نه تنها در افغانستان؛ بلکه در جوامع عقب ماندهی کثیرالاقوام، مناسبات بین اقوام عادلانه و درست نبوده و نیست. گاهی یک قوم خود را به اقوام دیگر عمومیت یا تمامیت میدهد؛ خود را مرکز و برتر فکر میکند؛ این خود یکی از تضادها و موانعی است که مانع همبستگی ملی و رشد و پیشرفت در جامعه میشود. جامعه ما هم یک جامعهی کثیرالملیت است. در اینجا تمام ملیتهای افغانستان در تولید حضور دارند، در حیات اجتماعی نقش دارند، در فرهنگ و فعالیتهای سیاسی سهیم اند. ولی این روابط به نحوی عادلانه و دموکراتیک تعریف و سازماندهی نشده است که ما این را در هر گوشهای از جامعه خود میبینیم. این مناسبات ناعادلانه را در ساختار دولت میبینیم. در ساختارهای دیگر سیاسی، اجتماعی و اداری ببینید، قصداً یک قوم خود را برتر مطرح میکند و با امکاناتی که در اختیار دارد، خود را در ادارات جابجا میکند و اقوام دیگر را به نحوی از انحا از حضور و اشتراک و سهم گرفتن در آن نهادها باز میدارند. این خودش یک رابطهی غیر عادلانه و ظالمانه است. ما باید این را تعریف کنیم و بشناسیم که چرا اینطوری یک روابط به وجود میآید؟ این خود از ساختار مادی جامعه منشأ میگیرد، قشر اشراف جامعه به هر قوم و قبیلهای که مربوط باشد، بهخاطر امتیازات و منفعت طبقاتی و تحکیم سلطهی خود از مسایل قومی، مذهبی و منطقوی سؤ استفاده میکنند. اینگونه سبب میشوند که تضادهای اصلی جامعهی ما به صورت واقعیاش تعریف و بیان نشود. در جنگ جاری افغانستان علاوه بر اینکه کشورهای منطقه و فرامنطقهای که در افغانستان حضور و نقش دارند. در اساس ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه ما هم زمینه مساعد است. به گونهی مثال هرگاه در سرک قیر یک نهال را غرس کنید، به دلیل اینکه آنجا زمینهی رشد اش نیست؛ نهال نمو نمیکند. ولی وقتی که شما در خاک که زمینهی مناسب برای رشد نهال است، نهال غرس کنید، درخت رشد و نمو میکند.
یعنی برای هر حادثه و اتفاقی علاوه بر عامل، زمینه نیز مهم است. و همینطور در حوادث ناخواسته و دلخراش و رنجآور، ما در کنار عوامل زمینههایش را هم داریم. تا حال تمام رسانههای گروهی و جمعی داد میزنند و تبلیغ میکنند که جنگ ما جنگ استخباراتی کشورهای منطقه است. این را برای منحرف ساختن ذهنیت مردم انجام میدهند. در حالیکه جنگ ما ماهیت اجتماعی- طبقاتی دارد. و مردم با آنکه حوادث و مشکلات را میبینند، به دلیل عقب ماندگی فرهنگی، قدرت تحلیل آن را ندارند. بدون تحلیل اقتصادی- اجتماعی و تاریخی ممکن نیست تا این موضوعات را به درستی تعریف کرد. کسانیکه از عوامل بیرونی جنگ زیاد داد میزنند میخواهند ماهیت طبقاتی و اجتماعی جنگ را پنهان کرده و ذهن مردم را منحرف سازند. این اشرافیت در هر جامعه و در هر مرحلهی تاریخی برای فریب مردم، تحکیم سلطه و برای کشاندن مردم به دنبال خود، چنین تبلیغات نادرست را انجام میدهند و بعد از این هم میکنند.
رسالت ما روشنفکران است که زحمت بکشیم، بیاموزیم و تحقیق کنیم. ماهیت و روابط درشت و نازک طبقاتی و اجتماعی جنگ جاری در کشور را افشا کنیم. در چنین حالت، مردم افغانستان و مردم هیچ نقطهی دنیا، علیه جنگ ویرانگر افغانستان موضعگیری مثبت نخواهند کرد.
سوال سوم: آقای البرز در قسمتی از بیانیه خود شما از طبقات ستمگر و بهرهکش یاد کردید و گفتید که اینها با کسانیکه خود را تکنوکرات، بروکرات و داکتر و ماستر میدانند همدست اند، در واقع اینها دشمنان مردم افغانستان هستند، هدف تان از این افراد کیها هستند؟
منظورم آنطور هم نیست. من اینطور گفتم: اینها برای مکیدن خون مردم و خوردن گوشت خلق افغانستان مصروف هستند. اکثر این افراد که تحت عنوان تکنوکرات از خارج آمدهاند و براساس ارتباطات قومی، خانوادگی، قبیلوی، حزبی، زبانی وارد دستگاه دولت شدهاند، از طریق رشوه، اختلاس، فساد اداری دستگاه دولت را به اندازهای فاسد کردهاند که آمر یک شعبه دستور رییس خود را اجرا نمیکند. تا رشوت نگیرند، هیچکاری را قانونی انجام نمیدهند. البته این امر تنها شامل افرادی نیستند که از بیرون آمدهاند؛ بلکه از داخل نیز چنین افراد فاسد و خونآشام وارد نظام شدهاند و همه روزه بیرحمانه مشغول چپاولگریاند.
این یک واقعیت است که دولت به یک دستگاه کاملاً مردمآزار و فاسد تبدیل شده است. آنانیکه به نام تکنوکرات، بروکرات (ادارهچی) و ماستر و داکتر آمدهاند، حالا ما میبینیم که بلی! اینها مسلک خوب دارند. حالا میبینیم که چهقدر روحیهی غیر ملی، غیر مترقی و فسادپرور دارند. ما این را انتقاد کردیم. طبقات ثروتمند و اشراف، قوم و قبیله نمیشناسند. همهی شان متحد اند. اشراف هزاره، اشراف پشتون، اشراف اوزبیک، اشراف تاجیک خیلی به آسانی برای تحکیم سلطهی خود بر مردم، گردهم جمع میشوند. اینها از هر وسیلهی ممکن استفاده میبرند و مردم را فریب میدهند. روحیهی قهرمانپرستی، روحیهی مذهبی، ملیگرایی، سمتگرایی و همچنان روحیه زباندوستی را ترویج میکنند. هدف شان از این کارها این است که فقط مردم را فریب بدهند، مردم را متفرق نگهدارند و در نهایت مردم را در جهل و بیخبری قرار بدهند تا همیشه مردم هر شعار و سیاستی که آنان از او داد میزنند، باور کنند و به سمتی که اشاره میکنند؛ حرکت کنند. در حال حاضر تمام روشهایی را که شما در جامعه میبینید، همینگونه است. منظور از بحث پیرامون سیاست فتنهگرانهی اشرافیت این بود که اقوام افغانستان حضور مساویانه خود را در جامعه فراموش کنند. پشتون، تاجیک، اوزبیک، ترکمن و … اینها اقوام افغانستان هستند و این سرزمین میراثپدری شان است. این اقوام در اینجا تولد و بزرگ شدند. اینجا وطن اجدادشان است. از زبان و مذهب و از تمام سنن قومی خود باید پاسداری کنند و آن را رشد و تکامل بدهند. اگر تنها به قوم خود اندیشیده، در مقابله با اقوام دیگر قرار بگیرند، اصل کلان وطندوستی و وحدت ملی را خدشهدار میکنند. چه این بلندبینی و تکبر قومی باشد، چه بدبینی نفرتآمیز قومی باشد. این گرایشهای منحرفانهی قومی که حالا از سوی یک عده اشراف درنده مطرح میشود، ضد افغانستان و وطن ماست. مثلاً اینکه: ما ترکتبار هستیم، ما آریایی هستیم و یا اینکه ما پشتون هستیم. یکی با حسرت و هوای «لوی افغانستان» کار میکند، یکی در پی ساختن یک کشور جدید است و یا رویکرد عقبگرایانه دارند. اینها برای آیندهی وطن ما نه تنها مفید نبوده؛ بلکه خیلی زیانبار است. این کارها را برای این انجام میدهند که خود را کلان و اکثریت نشان دهند. برای اینکه امتیازات بیشتر از رقیبان همصنف و همقشر خود بگیرند، به این موضوعات روی میآورند. ولی اینکه ما از آریانا، از خراسان، از لوی افغانستان که در واقع بخشهای دیروز تاریخ ما استند، باید بخوانیم و یاد بگیریم. چیزی را یاد بگیریم که برای فردای وطن و همبستگی مردم، پیشرفت اجتماعی و تحکیم استقلال اقتصادی- سیاسی ما کمک کند. یعنی این میهنپرستی در حالیکه ضد ارزشهای قومی نیست؛ ولی اقوام افغانستان را در یک محور کلیتر و کلانتر متحد میسازد. اما تبارگراییها و محلیگراییها بدبختانه خلاف اصل میهنپرستانه بوده، مردم افغانستان را به سوی جدایی و دشمنی سوق میدهد. اینها زمینههای مناسبی برای پیدایش و رویش و تکامل جنگهای ناخواسته است. کی میخواهد در افغانستان جنگ باشد؟ این جنگ برای کی مفید است؟ برای یک عده جنگسالار که خودشان مولود جنگ اند و با جنگ نفس میکشند و بدون جنگ از بین میروند. جنگ برای این طبقهی جامعه، مفید است. در واقع همین بخشی از جامعه، فرهنگ جنگ و مخالفت و دشمنی را پیوسته تبلیغ میکنند. تلویزیون و رادیوها را در اختیار دارند و برای قهرمانسازی و رهبرسازی شان از این طریق میتپند.
رسانهها برای پرورش روحیهی سالم ملی، تنویر و بسیج سیاسی و تشویق اشتراک مردم در مبارزات کلان سیاسی باید یک موضعگیری روشن مردمی داشته باشند. ما باید صف مردم افغانستان را از صف اشرافیت ستمگر، ظالم و بهرهکش جدا کنیم. این رسالت ماست و این تهمت نیست که اشرافیت را مستبد میخوانیم؛ زیرا آنان ذهن، خواست و منفعت خود را با فریب، نیرنگ و با زور بر مردم افغانستان تحمیل میکنند؛ چنانچه تا حالا کردند. ما هزارها نمونه از شانتاژ، تهدید، تخویف، زورگویی و تحمیق اشرافیت را داریم. همهاش به معنای ستم است. تحمیل ارادهی خود به جامعه. ستم که معنای دیگری ندارد غیر از تحمیل ارادهی خود به دیگران. جامعهی ما را در یک وضعیت بسیار هولناک و وحشتناک قرار دادهاند که هرلحظه امکان سقوط آن ملاحظه میشود، مملکت را در یک پرتگاه قرار دادهاند.
سوال چهارم: تشکر جناب البرز. در اخیر اگر پیشنهاد داشته باشید برای نسل جوان و تحصیلکردهی افغانستان که اینها چه رسالت دارند و چه کرده میتوانند؟
نه تنها افغانستان؛ بلکه تمام تاریخ جوامع بشری را شما مطالعه کنید، هر جامعه از این مراحل رشد و تکامل عبور کرده؛ همیشه پیشوایان حرکتهای بزرگ اجتماعی، روشنفکران تحصیلکرده و باسواد بودهاند. پیشنهاد من به نسل جوان و تحصیلکردهی افغانستان این است که رسالت شان را درک کنند. آموزههای جامعهشناسی و اقتصاد را یاد بگیرند. از همه مهمتر فلسفه و سیاست را بیاموزند و به جامعهشناسی افغانی بپردازند.
جوانان باید تحقیق کنند؛ زیرا وقتی که شناخت دقیق از جامعه پیدا کردند، بعد از آن برنامهی مبارزهی مردمی و دموکراتیک و وطنپرستانهی خود را میتوانند به نحو درست آن، طرح و سازماندهی نمایند. بدون درک و شناخت جامعه هر سیاست و با هر عنوان اجتماعی که مطرح شود، به درد پیشرفت و ترقی جامعه نمیخورد. جنبشهای کلان اجتماعی- سیاسی داشتیم، بدبختانه امروز آنها به دست چند اشراف و جنگسالار تهی شده و به حیث ابزار سرکوب و فریب مردم باقی ماندند.
مردم قربانی شدند. میلیونها انسان طی چهار دهه جنگ برای “هیچ و پوچ” کشته شدند؛ اما ثمر آن به چهار تا اشراف و جنگسالار رسید. قصرهای اینها آسمان را میخراشند. خانههای مجلل و مفشنی که دارند، از تهِ آن بوی خون میآید. اینها با صدها تفنگدار پلنگی پوش تامین امنیت میشوند، گشتوگذارشان در شهر چهقدر وحشتناک و نفرتانگیز بوده و اسباب آزار و اذیت مردم هستند. در کشورهای پیشرفته وقتی یک وزیر از دفتر کارش به خانه میرسد، از موتر دولتی دیگر به امور شخصی استفاده نمیکند. با موتر شخصی خود با خانماش به خرید میرود. اینجا چه گپ است که وزیر هم معاش بلند میگیرد، هم کرایه خانه دارد، هم خرچ دسترخوان میگیرد و هم تمام چیزی که در وزارتخانهها است، در اختیار خانواده وی است. همهی مقامهای ملکی تا نظامی همینطوری اند. اینها به حیث یک پرازیت به پیکر دولت ناتوان چسپیدهاند. هم دولت را میمکند و هم دولت را به یک ابزار آزار و اذیت مردم تبدیل کردهاند. چگونه میتوانیم علیه اینها مبارزه کنیم؟ بناً خواهش من از جوانان این است که این رسالت را که یک بار سنگین تاریخ است، فداکارانه به عهده بگیرند. برای اینکه جوانان بخواهند یا نخواهند، بدانند یا ندانند، باید این رسالت را به دوش بکشند و در پیشاپیش مردم علم مبارزهی دموکراتیک، عادلانه و ملی را به دست بگیرند. البته دشوار است و قربانی دارد. اما ناگزیر استیم. زیرا تاریخ تشنه است. تاریخ به خون قهرمانان و جوانمردان ایثارگر محتاج است. از خون است که تاریخ مست میشود و راه فرار از آن وجود ندارد. من از جوانان دعوت میکنم که با جسارت بیایند و وارد میدان مبارزه شوند. سختیها را بپذیرند و تحمل کنند. زندگی همیشه رفاه و آرامش ندارد. آن روزی که تاریخ از فراز سرِ ستمگران، مستانه عبور نماید، دور نیست.
تشکر از شما جناب استاد.
البرز: از شما هم تشکر.