با شهیدنامیدن کشته‌گان، فراموش‌شان می‌کنیم!

  • نویسنده: نورمحمد نورنیا

مرگ یکی از واقعیت‌هایی است که در پایان زند‌گی اتفاق می‌افتد؛ اما در افغانستان، هیچ‌جایی از زندگیِ بشرِ این‌سرزمین نیست که مرگ در آن، به دنبال آدمی ‌نگردد.

افغانستان از جمله کشورهایی است که در آن بازار دروغ، بسیار گرم است. هرکسی در هر موردی، دروغی را می‌کوشد که به خوردِ دیگران بدهد. مرگ هم یکی از آن واقعیت‌هایی است که پیوسته، چهره‌ی دیگری از آن به نمایش گذاشته می‌شود و خیلی ناچیز نمایانده می‌شود.

ژان‌پل‌سارتر در کتاب «ادبیات چیست»، در نقد «ریالیزم» می‌نویسد که: ریالیزم، نمی‌تواند واقعیت را چنان‌که هست، به نمایش بگذارد؛ بلکه می‌کوشد تا واقعیتی را که خودش می‌بیند، در چنته‌ی دیگران بگذارد. او باورمند است که وقتی روی یک پدیده، اسم می‌گذاریم، ما آن را به طوری که می‌خواهیم بفهمیم، می‌فهمیم و بدفهمی از همین‌جا شروع می‌شود. بدفهمی و بدفهماندن از نام‌گذاری آغاز می‌گردد.

مرگ، پایان فعالیت‌های حیاتی جسم زنده است که اتفاق می‌افتد و واقعیتی است آشکارا که هیچ‌کس آن را دوست ندارد و همه‌گان برای زنده‌ماندن تلاش می‌کنند؛ اما در افغانستان با نام‌گذاری، همیشه کوشیده می‌شود که تصویری تغییریافته از این‌واقعه نشان داده شود و پرده‌ای ضخیم روی واقعیت آن افکنده شود؛ به طور نمونه: «شهید» و «مرحوم» دو واژه‌ای استند که واقعیت مرگ را چنان‌که تلخ هست، نشان نمی‌دهند. با واژه‌ی «شهید»، مرده را متبرک فرض می‌کنند و شانه‌ی خود را از دردِ مردن او سبک می‌سازند و با واژه‌ی «مرحوم»، مرده را مورد رحمت خداوند معرفی می‌کنند و این بدان معنا است که مردن، رحمت است و زند‌گی که در برابر مردن قرار دارد، غضب شمرده می‌شود. مگر چنین نیست که دنیا را «زندان» معرفی می‌کنند؟!

تنها بحث کلمات نیست. کلمات از مکتب‌ها و اندیشه‌ها می‌آیند. واژه‌های «شهید» و «مرحوم» و شماری از واژه‌گان خویشاوند آن دو، از یک دستگاه فکری برون آمده‌اند که در آن، «مرگ» را بسیار برجسته و پراهمیت نشان می‌دهند و پیوسته زند‌گی را در چشم انسان‌ها خوار می‌سازند یا به حداقلِ بهره‌گیری تقلیل می‌دهند.

شهید و شهادت، با جنگ ارتباط دارند. در جهاد یا جنگ، هرکسی می‌تواند بجنگد. فرقی نمی‌کند که یک استاد دانشگاه می‌جنگد یا یک کسی که تازه از کوه پایین شده و دیدنِ شهر، روانش را شوکه می‌کند. بنابراین، دانایی و دانش، چیزی است که در نزد شهادت و جهاد با جهالت یک‌سان است. این‌که شما جهاد را یاد داشته باشید، فرقی نمی‌کند که باسواد هستید یا بی‌سواد؛ اما اگر جهاد را یاد نداشتید، هرکاری را که یاد داشته باشید، اهمیت و ارزشی ندارد.

آنانی که در جنبش روشنایی کشته شدند، آنانی که در دانشگاه کابل کشته شدند و آنانی که در وقایعی مانند آن‌ها از میان رفتند، به دلیل این‌که اهل جنگ نبودند، کشته‌گان آن‌ها را نباید شهید گفت؛ زیرا شهادت و جهاد، مربوط کسانی می‌شوند که باورشان در دنیاستیزی ریشه دارد و با خون بی‌تقصیران، آب‌یاری می‌شوند. اما چرا این‌کشته‌گان را شهید می‌نامند؟ برای این‌که بتوانند آن کشته‌گان را زودتر و خوب‌تر از ذهن ما به فراموشی بسپارند و دیگران با مرگ آنان به آسانی کنار بیایند. انسان، هرچیزی را که مقدس ساخت، دیگر در آن‌ساحت، دخل و غرضی ندارد و آن را دست‌ناخورده و محترمانه نگاه می‌دارد؛ اما هرگز فکر درس‌گرفتن از آن را در سر ندارد.

اگر کشته‌گان دانش و دانایی را شهید ننامیم، کاری که می‌توان بعد از مرگ آنان کرد، این است که دیگر کسی از مرگ آنان چشم‌پوشی نمی‌کند و از کنار کشته‌شدن بی‌گناهان با اغماض، عبور نمی‌کنند. مرگ، تا زمانی که یک واقعه‌ی تلخ، در میان مردم معرفی نشود؛ مردن هم چیزی خواهد بود که جدی گرفته نمی‌شود. آنانی که یگانه شغل شریف‌شان کشتار است، با مقدس‌ساختن مرگ و شهیدنامیدن کشته‌گان، می‌خواهند مرگ را اتفاقی خواستنی توصیف کنند و نه تنها که دیگران را از احساس وضعیت برحذر بدارند؛ می‌کوشند آنان را به سوی شهادت/مرگ خواستنی دعوت کنند.

کشته‌گان، زمانی که شهید خوانده شدند و مرگ‌شان گرامی داشته شد و مرگ‌شان هم‌چون اتفاق زشتی در خاطره‌ی دیگران باقی نماند؛ معنایش این است که از مرگ آن کشته‌گان، هیچ استفاده‌ای برای تغییر وضعیت زنده‌گی زنده‌گان نمی‌شود. در حالی که ممکن است آنان برای تغییر وضعیت زنده‌گی دیگران از جان گذشته باشند. در عوض، هر روز به تعداد کشته‌گان افزوده خواهد شد.

برعلاوه‌ی فراموش شدن کشته‌گان با نام‌گذاری آنان توسط واژه‌ی «شهید»، چیز دیگری که می‌تواند دلیل خوبی برای ما باشد تا کشته‌گان دانایی و دانش را شهید ننامیم، این است که: دانش و دانایی، بسته‌گی به زند‌گی دارد. جسمی که فعالیت‌های حیاتی خود را انجام می‌داد، می‌تواند بیندیشد. مرده که نمی‌تواند دانا باشد و سبب گسترش دانش شود. از سویی دیگر، شهادت با زنده‌گی ارتباط ندارد؛ بلکه شهادت، جایگاهی است در بعد از مرگِ کسی که کشته می‌شود. وجود این جایگاه هم از ذهن دانا و دانش‌مند بیرون نمی‌آید؛ بلکه شماری با استفاده از نادانی بشر، جیب‌ او را از نخود سیاه پر کرده‌اند.