تعلیم و تحصیل موثرترین ابزار انسانها برای حل چالشهای حال و آینده محسوب می گردد، از آنجا که جامعه افغانستان غرق در گرداب سنتهای قبیلوی هستند؛ رشد علمی و فکری نسل جوان، تنها راه حل بحران می باشند. اما محروم ساختن جوانان به ویژه دختران از تعلیم و تحصیل تاثیرات منفی را در قبال دارد. تلاش برای فراهم سازی تحصیلات رسمی زنان و دختران در افغانستان، در سال ۱۲۹۸هـ..ش در زمان امان الله خان صورت گرفت. در این دوره فراز و فرودهای را طی نمود.
روی کار آمدن نظام جمهوریت در افغانستان(۲۰۰۱ میلادی) ؛ فصل تازه یی را در تاریخ این کشور رقم زد. نقش زنان در عرصه های سیاسی و اجتماعی گسترش یافت، با فروپاشی نظام جمهوریت و به قدرت رسیدن دوباره طالبان در ( ۱۵ اگست ۲۰۲۱میلادی)؛ دوباره فضای سیاسی و اجتماعی برای زنان محدود گردید. از ممنوعیت تحصیل، کار و مسدود نمودن دروازههای مکاتب، به روی دختران میتوان نام برد. اینگونه عملکرد به مرور زمان مانع خودکفایی و پیشرفت جامعه افغانستان میگردد.
از سوی دیگر آگاهی و دانایی به زنان امکان میدهد تا نقش مثبتی را در تربیت نسلهای آینده ایفا کنند. زنان تحصیل کرده معمولاً آگاهی بیشتری نسبت به زنانی تحصیل نکرده درباره مسایل بهداشتی، تغذیه ، تربیت کودکان و مدیریت خانواده دارند. برعکس، ناآگاهی زنان از مسایل فوق جامعه را بسوی بنیادگرایی، فقرفرهنگی و افراطگرایی سوق خواهد داد. در حال حاضر وضعیت مبهم تحصیلی در کشور سبب گردیده که اکثریت دختران به ازدواج قبل از وقت، کارهای شاقه و غیره موارد تن بدهند. این امر در آینده میتواند سبب گسترش بی سوادی، تربیت ناسالم نسلهای آینده ،رشد افراطیت و مشکلات اجتماعی گردد.
۱. تشدید نابرابری جنسیتی
محدودیتهای آموزشی باعث افزایش نابرابری جنسیتی در افغانستان میشود. دخترانی که از آموزش محروم میشوند، فرصتهای کمتری برای مشارکت در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارند و این نابرابریها میتواند زنان را در جایگاه ضعیفتری نسبت به مردان قرار دهند، به مرور زمان به نارضایتی اجتماعی منجر میگردد. تحقیقی از سوی سازمان یونیسف نشان میدهد که آموزش زنان تأثیر مستقیم و مثبتی بر کاهش نرخ فقر و بهبود شرایط صحی و اجتماعی جوامع انسانی دارد.
۲. ازدواج زودهنگام و افزایش کودک همسری
ازدواج زودهنگام را نیز میتوان از پیامدهای ممنوعیت تعلیم و تحصیل دختران در افغانستان دانست، که این امر خود زمینهساز خشونت در خانواده است. مسئله تعلیم و تحصیل فعلا برای دختران و زنان مبهم هست و از طرف دیگر مهاجرتهای که فقط به خاطر ادامه تحصیل دختران به خارج از کشور صورت میگرفت، با توجه به جوهای ضدمهاجرتی که در اکثر کشورهای دنیا وجود دارد هم امید به آینده تحصیلی دختران را برای خانوادهها مبهم میکند، از همینرو مسدود بودن دروازههای مکاتب و دانشگاهها بروی دختران، سبب افزایش ازدواجهای اجباری در افغانستان گردیده است.
۳. رشد نامتوازن جمعیت
از طرف دیگر ازدواج در سن پایین باعث میشود تا نرخ زاد و ولد در کشور بالا رفته و رشد جمعیت سیر صعودی داشته باشد، علاوه بر این مشکلات اقتصادی و اجتماعی موجود، نیازهای اولیه این گروه جمعیتی را برآورده نمیتواند.بنابراین نسل آینده افغانستان از سواد و آگاهی اجتماعی کمتر برخوردار بوده، نه تنها برای افغانستان بلکه برای سایر کشورهای منطقه تهدید امنیتی میباشد، چرا که مهارت خاصی ندارند و درآمدی نیز نخواهند داشت. در نهایت راه مهاجرت را در پیش خواهند گرفت و یا جذب گروههای تندرو منطقهای خواهند شد.
۴. گسترش جرایم اجتماعی
آگاهی پایین و بیسوادی نقش مهم در فرهنگ عمومی جامعه و همچنین در حریم خانواده و تربیت فرزندان دارد. بیسوادی عامل بسیاری از مسایل، مشکلات، نارسایی های اجتماعی و جرایم است. پدر و مادر بیسواد دنیای پیرامونش را کوچکتر نسبت به والدین باسواد میبیند. والدین باسواد فرزندانش را از راه علمی و منطقی کنترول میکند، بنابرین آنها به دلیل آگاهی و شناخت نیازهای زندگی خویش، شرایط مادی، معنوی وعاطفی مناسب را برای فرزندانشان ایجاد می کنند. اما والدین کم سواد توجه کمتری به مسایل عاطفی فرزندان خود داشته، بر علاوه آن تاکید بر باورها و اعتقادات سنتی دارند، این عملکرد میتواند فرزندان را بسوی جرایم گوناگون سوق بدهد.
نتیجه گیری
نابرابرى جنسیتى یکی از چالشهای اساسی کشورهای جهان سوم بشمار میرود، اما در افغانستان این نابرابری ریشه عمیق در ساختار اجتماعی و نگرش سلطهجویانه مردان نسبت به زنان دارند، از آن جمله میتوان از خشونتهای خانوادگی و اجتماعی علیه دختران و زنان نام برد؛ منشاء آن را میتوان در عدم آگاهی و ساختار سنتهای قدیمی جامعه دانست.
علم و دانش پایه و اساس توسعه یک کشور را تشکیل میدهند؛ فراگیری علم به افراد کمک میکند تا مهارتهای لازم برای کار و زندگی کسب کنند . اما محرومیت دختران از تعلیم و تحصیل در آینده میتواند منجر به کاهش سطح کلی تواناییها و مهارتهای مسلکی زنان، خشونت و بروز جرایم مختلف در جامعه گردد. از سوی دیگر تحصیلات و آموزش به عنوان عوامل اصلی کاهش فقر و نابرابری اجتماعی در جامعه قلمداد گردیده؛ میتوانند سبب کاهش خشونتهای خانوادگی نیز گردد.
در اخیر باید یادآور شد که فرصتهای برابر برای همه اقشار، اساس توسعهی پایدار و شگوفایی جامعه میباشد، بنابراین لازم است دولت جهت توسعه کشور به همه افراد جامعه، بدون تبعیض جنسیتی، نژادی و مذهبی فرصتهای برابر در دسترسی به تحصیلات را فراهم کند. هیچکس نباید به دلیل جنسیت و نژاد از این حق طبیعیاش محروم نگردد. با این کار میتوانیم به سوی جامعهای مرفه و پایدار گام برداریم.