پس از افشاشدن مرگ ملا عمر، رهبر گروه طالبان، شیرازۀ رهبری در صف این گروه درهم شکست. تا پیش از این، ماهیت ایدیولوژیک احیای «امارت اسلامی»، مشروعیتدهندۀ تداوم جنگ این گروه در برابر نظام افغانستان، در میان بنیادگرایان دینی-سنتی بود؛ اگر چه وابستهگی به سازمان استخباراتی بیرونی و اقتصاد مافیایی، درونمایۀ اصلی جنگشان را تشکیل میداد/میدهد، ولی این عملکرد بر خلاف ایدیولوژی تبلیغاتی طالبان میباشد. پس از مرگ ملا عمر، شکافها و تنشهای قبیلهیی بر سر رهبری در میان این گروه بیشتر شد تا اینکه به جنگ ایدیولوژیکشان بپردازند. تشدید جنگها و ویرانگریهای این گروه پس از مرگ نخستین رهبرشان، برایند رقابتهای درونقبیلهیی است که با داعیۀ دینی/مذهبی صورت میگیرد.
با معرفیشدن ملا منصور بهعنوان جانشین ملا عمر، گروه طالبان به دو شاخۀ عمده تقسیم شدند. شاخهیی از این گروه به رهبری ملا منصور بهنام امارت اسلامی و شاخۀ دیگر آن تحت ادارۀ ملا رسول به نام شورای عالی امارت اسلامی، به فعالیت پرداختند. ملا منصور و ملا رسول هر دو زادۀ ولایت کندهار، ولی از دو قبیلۀ جداگانه هستند. ملا منصور از نگاه تباری وابسته به قبیلۀ اسحقزی است، ولی ملا رسول مربوط به قبیلۀ نورزایی میباشد. اگر چه که دلیل انشعاب طالبان، اختلاف بر سر مشروعیت رهبری و عدم اجماع عمومی طالبان بر تعیین رهبری ملا منصور خوانده شده، ولی حقیقت بهگونۀ دیگری است. اگر مشروعیت دینی بر سر تعیین رهبری گروه طالبان را بر شماریم و آنچنان که ملا رسول رهبریت ملا منصور را خلاف شرع خوانده، رهبریت خودش بر شاخۀ انشعابی این گروه بر اساس تعریف خود او نیز بر خلاف شرع است. بر این مبنا، در تعیین رهبری گروه طالبان، مشروعیت دینی/مذهبی نقشی ندارد و این وابستهگی قبیلهیی است که نقش تعیینکننده را در انتخاب رهبر، در صف این گروه بازی میکند. رقابت میان قبایل اسحقزی و نورزایی، باعث شد که این گروه به دو شاخۀ عمده از دو قبیلۀ کندهاری تبدیل شود.
با مرگ ملا منصور، شاخۀ تحت رهبری او، با توجه به آسیبشناسی در صف این گروه و با در نظرداشت دو نکتۀ عمده، به تعیین رهبر پرداختند. آنچه که از سوی طالبان اعلان شده، شورای رهبری این گروه، ملا هبتالله را با معاونتهای سراجالدین حقانی و ملا یعقوب، پس از تقریباً پنج روز گفتوگو، بهعنوان رهبر تعیین کرده است. با وجودیکه ملا هبتالله چهرۀ زیاد شناخته شدهیی در میان طالبان نبود و از نگاه مقام نیز در زمان رهبری ملا منصور، پس از حقانی در جایگاه سوم قرار داشت، اما وی به دو دلیل بهعنوان رهبر تعیین شده است. نخست اینکه او از نگاه تباری وابسته به قبیلۀ نورزایی است. پیش از این، قبیلۀ نورزایی به رهبری ملا رسول در مخالفت با ملا منصور که از قبیله اسحقزی است، برخاسته بود. طالبان بر این باور هستند که ملا هبتالله و ملا رسول، هر دو از یک قبیلهاند و میتوانند به رقابت قبیلهیی در صف این گروه پایان دهند. به همین دلیل هبتاالله را به رهبری رساندند. دوم اینکه تعیین رهبری ملا هبتالله برای حفظ اصالت کندهاری رهبری طالبان صورت گرفته است. همانگونه که خاستگاه این گروه از کندهار بوده و دو رهبر پیشیناش نیز از این ولایت بودهاند، تعیین رهبر جدید طالبان بر تداوم و حفظ همین سنت صورت گرفته است.
در زمان رهبری ملا منصور، شاخۀ انشعابی تحت رهبری ملا رسول توانست که بدون تهدید جدی به فعالیت خود بهعنوان یک گروه رقیب بپردازد. اما پس از مرگ منصور، وضعیت به گونۀ دیگر تغییر کرده است. اگر چه ملا هبتالله بهعنوان رهبر گروه طالبان معرفی شده اما به دلیل اینکه او صرف یک چهرۀ دینی-مذهبی است و با فنون نظامی بلدیت ندارد، لذا بیشتر وابسته بهاطرافبان خود بوده و دیدگاههای او در مورد طالبان موثریت و کارکردی ندارد. گزینش چنین رهبر برای طالبان، میدان را بیشتر برای سراجالدین حقانی معاون او باز کرده است. در واقع، تصمیمها و عملکردهای سیاسی و نظامی طالبان همه به دست فرد شماره دوی کنونی طالبان است. حقانی، این چهرۀ نظامی و شناخته شده در میان طالبان، اکنون بهطور غیر مستقیم رهبری این گروه را به دست دارد. چیزی که مانع رهبری او در میان طالبان شده، اصالت غیرکندهاری و اصالت قبیلهیی غلجایی او بود؛ اما او با توجه به همین حساسیت، بهطور غیر مستقیم طالبان را رهبری میکند و هبتالله در رهبری طالبان نقش سمبولیک را دارد.
براساس اطلاعاتی که خبرگزاری رصد به آن دست یافته است، سراجالدین حقانی اقدامات سیستماتیکی را روی دست گرفته است تا رقیبان گروهی خود را از سد راه خود بردارد. او در نامه هشداریهیی که به ملا رسول، رهبر شاخۀ انشعابی طالبان فرستاده او و ملا منان نیازی معاونش را در صورت یکجانشدن با شاخۀ خودش، تهدید کرده است. با وجودی که پیش از این ملا منان معاون ملا رسول در پیام عید فطر، ملا هبتالله را دستنشاندۀ بیگانهگان خوانده است. اما سراجالدین حقانی که به عنوان آدمی قصیالقلب و جاهطلب در صف طالبان شهره است، بدون در نظرداشت فرد بالاتر از خود (ملا هبتالله) در صدد سرکوب رقیبان گروهی با تهدیدهای جنگی است. در این نامه او به ملا رسول گفته است هیچکسی نمیتواند که در برابر تصمیم شخص او مخالفت کند و از آن سر باز زند. سراجالدین در این نامه تاکید کرده است که در روزهای نزدیک باید شاخۀ انشعابی طالبان سلاح خود را بر زمین بگذارد. در غیر آن، با تمامی امکانات خود این گروه انشعابی را از بین میبرد. در این نامه، هیچاشارهیی به رهبری گروه خود نکرده است و تمامی اوامر را به دستور خود صادر کرده است. او با این اقدام خود در برابر حریف، نه ملاحظات مشروعیت مذهبی گروه خود را در نظر دارد و نه ملاحظات ساختاری گروهی را. خواست او جاهطلبی و قدرت طلبی او را تعریف میکند و به تمامی داعیههای دینی و مذهبی که گروه طالبان در تبلیغات خود راه میاندازند، پشت زده شده است.
یک آگاه امور طالبان به خبرگزاری رصد گفت که این اقدام حقانی بر مبنای یک رقابت درونگروهی و قبیلهیی در صف طالبان میباشد. او در این اقدام خود دو هدف را دنبال میکند، یکی اینکه رقیب قبیلهیی خود را از میان بردارد و دیگر اینکه جاه و مقام خود را در صف طالبان بازتعریف کند.
آنچه که از عملکرد طالبان بر میآید، رقابت قبیلهیی گروه طالبان در جنگ ایدیولوژیکشان میباشد. جنگ طالبان در برابر نظام افغانستان، نه جنگ اسلامی و ایدیولوژیک بوده، بلکه جنگهای قبیلهیی، امتیازگیری و قدرتطلبی میباشد. تبلیغات دینی و سربازگیری طالبان از میان جوانان و نوجوانان جوامع سنتی کشور، جز استفاده آنها بهعنوان هیزم جنگ قدرتطلبیشان، چیز دیگری نیست.
یکی از دلایل اینکه با گذشت هر روز اختلافهای درونی در صف گروه طالبان افزوده میشود، خواستهای غیرایدیولوژیک و قبیلهیی آنها میباشد. ظهور گروه داعش در افغانستان و پیوستن افراد ناراضی طالبان در صف این گروه، یکی از دلایل دیگری است که بنیادگرایان دینی از رقابتها و خواستهای قبیلهیی طالبان روگردان شده و به جنگ ایدیولوژیک داعش پیوستهاند.
رهبر طالبان کیست؟
تاریخ نشر: