امرالله صالح با پس زمینهی فعالیت استخباراتی که به گفتهی خودش فردی با چنین پس زمینه یا در سیاست بالا بیاید و یا هم کشته شود، فعلا معاون اول ریاست جمهوری است و این دومین بار است که از حملات تروریستی پیچیده و وحشتناک نجات پیدا میکند. جنرال عبدالرازق اچکزی فرد نظامی ــ امنیتی که بهعنوان قوماندان امنیه کندهار و فرمانده مقتدر ضد طالبان در جنوب فعالیت داشت، پس از مواجه شدن با بیشتر از 10 حملهی تروریستی، سرانجام در سال 1397 در امنترین نقطهی کندهار در نشست امنیتی در تالار مقام ولایت ترور شد.
چرا مقایسهی امرالله صالح و جنرال عبدالرازق اچکزی؟
اینکه چرا این دو فرد در اینجا مقایسه میشود، به وجه اشتراک آنها اشاره میکنم. نخست، در دوران حکومت وحدت ملی، هردوی اینها مخالف سرسخت اشرف غنی بودند.اینکه اکنون آقای صالح با رییسجمهور غنی تغییر روش داده، بحث جداگانهی دیگر است. در اینجا به آن پرداخته نمیشود. دوم، هردوی اینها مخالفتشان با طالبان علنی بود/است. در اظهارات خود با طالبان و اندیشه طالبانی آشتیناپذیر است. سوم، هردوی اینها طالبان را نیروی نیابتی پاکستان میپندارند و از این رو مخالفت صریح خود را با پاکستان و عناصر استخباراتی و نیابتی پاکستان بیان داشتهاند. چهارم، با توجه به گرم شدن مذاکرات چه در دوران حکومت وحدت ملی و چه در زمان فعلی، آن زمان جنرال عبدالرازق اچکزی و حالا امرالله صالح، مخالفت و یا حداقل نقد صریح خود را با پیشبرد روش مصالحه با طالبان از جانب پاکستان و امریکا در غیبت حکومت، بیان داشتهاند.
چرا جنرال عبدالرازق اچکزی ترور شد؟
جنرال عبدالرازق اچکزی که پیشینهی تنش خانوادهگی و تجربهی اسارت در زندان طالبان را داشت، در شکست این گروه در کندهار، نقش کلیدی را بازی کرد. بعدها به فرماندهی پولیس کندهار رسید و نیز به یکی از چهرههای مورد اعتماد امریکاییها در این ولایت تبدیل شد. این اعتماد به حدی رسیده بود که او حتا با اسلحهی خود میتوانست در نشست مقامات آمریکایی و ناتو در قندهار بدون کدام موانع اشتراک کند. اما چرخش در چنین روابط زمانی صورت گرفت که با برنامههای مرزی پاکستان و نیز کنترل امور صلح افغانستان از سوی طالبان، مخالفت علنی میکرد و در این مخالفت خود پروای طرفهای امریکایی و پاکستانی را نداشت. با وجودی که از پروندهی ترور جنرال رازق جزئیات دقیقی به بیرون درز نکرد و فقط به همین اکتفا شد که در مورد قتل او تحقیق صورت گرفته، اما از قراین پیداست که در پیوند به همین بیملاحظهگی و بیپرواییاش در مورد موقف طرفهای امریکا و پاکستان در مورد صلح کشور از سد راه این روند صلحی که مالکیت آن به دست خود افغانها نیست، از راه برداشته شده است.
عین قضیه در مورد آقای صالح هم صدق میکند. با وجودی که او با هیجان میگوید که با امریکاییها بر اساس منافع همکار است و در تمامی کتابهایی که در مورد افغانستان از سوی امریکاییها نوشته شده، از او بهعنوان یک چهره و کسی که در تحولات کشور نقش داشته، نام برده شده است و نیز بر اساس ایدهها و طرحهاییش امریکاییها با او کار میکند و از این رو، شناخت او با امریکاییها شناخت عمیق کاری است. به گفته خود آقای صالح، امریکاییها با او بر اساس نیاز و منافعاش کار میکند. لذا، وقتی آقای صالح علیه سیاستهای پاکستان که همکار کلیدی امریکا در منطقه است و نیز علیه برنامههای صلحی که امریکایی بر اساس منافع خود و پاکستان در کشور به پیش میبرد، مخالفت یا نقد صریح میکند، چنین بر میآید که او مانع جدی در برابر این برنامه است. از این رو، ممکن است او با سرنوشت جنرال رازق مواجه شود و یا به گفته خودش سرانجام فرد استخباراتی کشته شدن است. آقای صالح که به گفتهی خودش اطلاعات را قورت میدهد و با اطلاعات زندگی میکند، دیده شود چه سیاستی را برای به دام نیافتادن خود و نجات کشور از هیولای صلح به پیش میگیرد؟